منفعل نشسته روی شانهات
فرشتهی سمت راست
هیچ کاری نکردهای امروز
که در کُنج ِنامهات بگنجد
نه سر زدهای چون چمن
نه روییدهای
ذرهای
نه حتی خاری که بخَلد
به سرانگشتی
من روی زمین افتادهام
از خودم میپرسم
ترا چه میشود
؟
بوسیدنت را از بس ندیدهام
یادم نیست
به خواب هم دیده باشم
لاکپشتی
دست از پا خطا
چه میخواهی از جان ما اینجا
؟
دنده عقب
برگرد به بهشت
اگر گردنت
درد میگیرد این همه راه
مهرهی چندم ماه مهرت را
بازی کن
محض نمونه
مار و پلّه
کلّه مُعلق
سر کوچه جای کافی برای دور زدن هست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۲:۱۳ صبح به وقت آمریکای شرقی – همانجا که بودم