Amirali's Medical Profile
پروندهی پزشکی امیرعلی
نمایشگاه | Exhibition
ویدیوها | Videos
The Cough and a bit of Scratching | سرفه و کمی خارش
The Cough and … is a video performance by Amirali Ghasemi, as a performer in collaboration with Hamed Sahihi (artist and video maker), together with musician, Martin Shamoonpour.
As long as he remembers he was suffering from asthma and skin allergy and while Ghasemi was working on his curated solo/group show Amirali’s Medical Profile, invited Shamoonpour to record his heavy breathing and the sound of scratching his skin. and the video was created by Ghasemi and Sahihi based on the composition Shamoonpour made with the recordings, in a cynical way the dramatic look of the video is balanced with the sound slowly being transformed from disturbing noises to a piece of listenable music, similar to the way body adapt itself with the disease itself.
Credits:
Performance: Amirali Ghasemi
Camera/Edit/Direction: Hamed Sahihi
Sound recording: Soheil Peyghambari
Recorded at Kargadan Studio
Makeup and photography: Golrokh Boroumandi
Music by: Martin Shamounpour
صرفه و کمی خارش…
زمانی هست که در اثر حمله تنفسی و تنگی نفس یا همان آسم، مغز ناچار از فعالیت های روتین خود باز می ماند و تلاش برای دریافت اکسیژن و بقا آغاز می شود. با اختلال جزئی در بینایی بیماران اغلب احساسی شبیه نمایش آهسته فیلم را تجربه میکنند که با تند و کند شدن صداهای محیطی همراه است اما این دو پدیده الزاما با همدیگر همگام نیستند و پدیداری این امر نه منظم و بریده بریده است.
صرفه و کمی خارش… ویدئویی است حاصل همکاری امیرعلی قاسمی(پرفورمنس) حامد صحیحی (ویدئو) که بر اساس اثر صوتی از مارتین شمعون پور بنا شده است. قاسمی برای آخرین
نمایشگاه انفرادی/گروهی اش« پرونده پزشکی امیرعلی» در سال ۱۳۸۸ از شمعون پور دعوت کرد تا با صدای سرفه کردن های وی و نیز از اصواتی که از خاراندن شدید ایجاد می شود اثری صوتی بسازد که همین اثر بدان مبنای ویدئو پرفورمنس صرفه و کمی خارش… شد. تصویر چند پاره هنرمند مطابق با صداهایی که شنیده میشود همچون جورچینی با صورت های مختلف به هم میریزد و لایه ی صدا نیز به آرامی از اصوات ا ناهنجار و ناراحت کننده بدل به موسیقی امروزی میشود که ریتم التکرونیک هیپ هاپ آن با استعمال اسپری ونتولین ( که برای آرام کردن حمله تنفسی خفیف تجویز میشود ) پایان می پذیرد.
ویدئو + پرفورمنس + صدا
امیرعلی قاسمی به همراه حامد صحیحی و مارتین شمعون پور
As doctor prescribed | مطابق نسخهی پزشک
“As Doctor Prescribed” is created as a result of a collaboration between Amirali Ghasemi as a performer and Hamed Sahihi as a video maker. Realized in July 2009, The (music) video is based on Ghasemi’s Medical profile and what his doctors have been prescribing for him during the years. Ghasemi with the help of his mother listed various medicines which he has been taking, their doses, and the instructions based on his medical records.
Martin Shamoonpour then composed the music based on the list which was used as the lyrics and was sung by Nazli Bodaghi.
Credits:
Performance: Amirali Ghasemi
Camera/Edit/Direction: Hamed Sahihi
Vocals: Nazli Bodaghi
Sound recording: Soheil Peyghambari
Recorded at Kargadan Studio
Makeup and photography: Golrokh Boroumandi
Music by: Martin Shamounpour
مطابق نسخه پزشک
حامد صحیحی / امیرعلی قاسمی
تیرماه هشتاد و هشت
آهنگساز: مارتین شمعون پور
آواز : نازلی بداغی
صدابردار:سهیل پیغمبری
ضبط شده در استودیو کرگدن
گریم و عکاسی : گلرخ برومندی
متنها | Texts
A medical autobiography | یک خودزندگینامه پزشکی
من در ساعت سه صبحِ ۲۹ ام مرداد سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پاستورنو تهران به دنیا آمدم. این را اثر جوهری کف هر دو پایم بر کارتی آبیرنگ تأیید میکند و نشان از آن دارد که هنگام تولد دو کیلو و هشتصد و پنجاه گرم وزن و چهلوهفت سانتیمتر قد و وضع جسمانیام خوبی داشتهام.
در حین اسبابکشی از خانهای به خانه دیگر، پاکت نسبتاً بزرگی را پیدا کردم که حاوی عکسهای کودکی، مقادیری تصاویر رادیولوژی و مدارک بیمارستان بود. این پاکت مرا تا مدتی به خود مشغول کرد.
من از سن دوسالگی به بیماری آسم مبتلا شدم و آنطور که مادرم تعریف میکند، ابتدا گمان میبردند که دلیل خسخس نفسهایم یک سرماخوردگی ساده باشد، ولی وقتی پزشکی از آشنایانمان، پای تلفن به صدای نفسهایم گوش داد، گفته است که این احتمالاً باید جدیتر از این حرفها باشد. ازآنپس، هر بار که حمله آسم به من دست میداد، مجبور بودند مرا به بیمارستان کودکان ببرند تا با تزریق آدرنالین یا داروهای دیگری که اسمشان یادم نیست، وضعیت را به حالت تعدیلشده برگردانند.
بعدها، بهمحض اینکه یاد گرفتم از اسپری سالبوتامول استفاده کنم، این اسپری تبدیل شد به نزدیکترین دوستم، بدون او جایی نمیرفتم، اگر یادم میرفت برش دارم، اعتمادبهنفسم بهشدت کاهش مییافت. کافی بود یادم بیفتد که همراهم نیست تا حمله تنفسی جدیدی برایم رخ دهد.
با گشتوگذار بیشتر در بین عکسهای کودکی به اوقاتی برخوردم که مرا با چشمان پفکرده و بدنی تپلمپل و /یا کاملاً لاغر و استخوانی نشان میداد. اینها مربوط به زمانی میشد که از داروهای کورتون برای تقلیل بیماریام استفاده میکردم، عوارض جانبی این داروها هنوز کاملاً برایم مشخص نیست، اما پس از چندی حساسیت پوستی هم به آسم اضافه شد. اکثر این حساسیتها در مفاصل بالای آرنج و زیر زانو نمایان میشوند، اما بعدها با بالا رفتن سن، بهصورت و گردنم هم تسری پیدا کردند.
در سال ۱۳۷۲ در تصادف شدیدی، پای راستم از ناحیه ران و ساق پا بهشدت آسیب دید. یک ماشین تویوتا کوپه بهسرعت در کوچهای فرعی در محلهای در کرج – ما در آنجا مهمان بودیم – با من که عابر پیادهای بیش نبودم برخورد کرد و پس از پرت کردنم، از روی ساق پایم هم رد شد.
نظر پزشک کشیک بیمارستان هلالاحمر کرج بر این بود که خون زیادی از من رفته است و دوام نخواهم آورد. بعلاوه، باید فوراً پایم را قطع کنند.
آذرماه همان سال، بعد از دو عمل جراحی، بالاخره توانستم پایم را بر زمین بگذارم و لنگانلنگان به کمک واکر راه بروم. اما مجبور بودم تا قطعه پلاتینی را که در ران پایم قرار داده بودند تا سال بعد و عمل جراحی بعدی تحمل کنم.
برای تأمین مخارج بیمارستان و عملهای جراحی، پدرم مجبور شد کلی مساعده و وام بگیرد که باید ریز مخارج را از خودش پرسید، اما یادم است تا چند سال بعد در حال قسط دادن بودیم، مقداری را بیمه پرداخت و من هرگز مسیر طولانی تهران-کرج را که بارها برای حضور در پزشکی قانونی و طی مراحل مربوط به دادگاه رانندهی خاطی طی کردم، فراموش نمیکنم. هرچند اسم راننده را از یاد بردهام.
این فهرست بالابلندتر از این است که در این متن بگنجد، چراکه زندگی پرماجرا- یا شاید هم پردرد و مرضی- داشتهام.
مستند کردن هر یک از این روایتها، نیاز به بررسی مدارک پزشکی، مشورت با پزشکها و صحبت با دوستان و خانوادهام داشت. این نمایشگاه، چیدمانی است بزرگ از خاطرات، عکسها و مدارک پزشکی که از من بهجامانده است. سعی من در اینجا نگاهی متفاوت به آرشیو مدارک و کاغذ پارههای بهظاهر پراکنده است و با نوشتن و شرح آنها سعی در کم کردن فاصله بینشان و ساخت روایتی دیگر از این ۲۹ سال زندگی دارم.
در یک بخش حساسیتها با جعبههایی مواجهیم که تنها نامی از غذا یا پدیدههای محرک، مانند آلودگی هوا، گرده گل و گیاهان حساسیتزا را بر خود دارند. در بخشی دیگر نام داروهای مختلفی که برای درمان آسم و حساسیت پوستی تجویزشدهاند، به همراه دستور مصرف آنها.
در چیدمانی دیگر یک کروکی نقشه تصادف را نشان میدهد. در یکگوشه هم قطعهی پلاتین به همراه پیچهای مربوطه را گذاشتم که به مدت یک سال و پنج ماه به استخوان پایم متصل بودند.
امیرعلی قاسمی مردادماه ۱۳۸۸ تهران