حَک شدهای بر من …
ترسم از همین بود
اگر دیگر برخوردی بینِ ما نباشد…؟
نپاشد گَردِ سردِ مته بر فرق سرمان…؟
جوگندمیِ چه اشتراکی را خواهیم نوشت…؟
رول پلاک های قرمز ولو توی جعبه ابزار خاکستری
دقیق میشویم مذبوحانه به هر ترک دیوار
جزییاتی که نگاهمان دارد…
چنگ میزنیم
به چُروک دورِ چشمَت وقتی می خندی
به شَل زدن نامحسوس من در سرازیری
ذهن آیا ترتیبمان را
نمی دهد
دست فراموشی؟
3:33 عصر – مرداد هزار سیصد و نود و یک