کارگر شدهای بر من
زهره برایم نگذاشتهای
شیر شدهام
و روباهم نبودهای
با دُمت گردو شکستهای و من هر لحظه ضعیفتر
در دامِ
گندیده
خُسبیده
نالان
تایید حرف من
کارگر راه
و ساختمان نیمهکاره
با لای داربست قلب تو
ترسیده
اما نیافتاده
پسماندهی
آهویی
جامانده
از شکار
پریروز
با قارچ های رنگی
مرده
——-
عصری سرد درنیویورک ، سه و شش دقیقه به قطار شمارهی شش
خیابان بهار