“بارانی معروف آبیرنگ”
را کاش بلد بودی با هم زمزمه می کردیم
پایان تلخ و آرزوی خوش
در
Transِ
تو
یا هر مزخرف دیگری که اسمش هست…
خلسه نمیتواند این باشد … ترجمه بهتری سراغ نداری…
یا
affairِ
نا تمامِ ما
که از آن به ماجرا تعبیر می شود
و من ماجراجویی خُرد که همان مراحل اول
GAME OVER
می شود و
غُنچه سوز و مَست…
سرسپرده ات اکنون خالی است…
حساب جاری خون از قفسه سینهای مرعوب
و ضربان خستهی فالش
کُدِ نسوزِ این بازیایی که با من کردی را،
چه کسی به تو رسانده؟
“When she came back she was nobody’s wife…”