میمـآندی پیشم…
مــیمـــآسیدم سراسیمه
بر شیشهی بخار کرده از ها هایِ خنده هات
دست پاچه
دست،
پا،
چه می ترسیدی
گیرم که توری کناری باز…
که عصرشنبه
همه درد ها پودر شود
و نقشه ها
تشعشعاتِ شان برملا
شعله را کم کرده ام
تا طول بکشد
به نقطه جوشِ اعصابِ هم برسیم
نسیم پایش بلغزد و
زیر گاز، باز، باز
منتظر جرقهیِ جدی
که برداردمان از سر راهِ یتیمی
به فرزندیِ باد
مفتونِ ندانم کاریِ امروز
که کار دستم داد
————————
2:58 دقیقه
13 آپریل 2013