نزدیکای کافه اُریانت
تو کش میآیی و من تا میشوم
تا میشوم خودم،
تو فِید میشوی و باز کِشوی داشبورد وِل میشود
پر ِدستمال …
گردنِ من…
هرچه اشتباه بود بیانداز…
دستت را
دور گردنم محکم …
کن صورتی را
طناب
رویِ دست انداز
می کِشیام
به هر طرف … –ِ کاغذ
… میبُِریَم
تا میکنی اَم …
قبضِ کافه اَم
بیشمارهیِ میز
میشناسیام
کش میدهیم تا
وقت بگذرد…
امیرعلی مرداد هزار و سیصد و نود و یک