مرعوبِ گُستردگیِ سطحِ روغنِ چربِ رنگی
که برای بَزَک می شناسیاش
لج درآرترین بُرجِ عاجی که نِشَستهای
سیب نَشُستهای را گاز نیتروژن میزنی،
جوش میخوری
با هر فلزی که از کِنارت کهربایی کند به طنّازی
دور بعدی مذاکرات
به باغوحش کاغذی خیابان پهلوییٍ، موکول
بُرش با لیزرِ متقاطعِ کمرنگ…
و فسفری که نه تنها سمی است
در شب، چشم روباه مسخ شده را
دو چندان میکند.
و تمامی لولههای آزمایش بستهاند
بلورهای فرضی به قندیل های بیاعتمادی
و کریستال های دکوری به کارخانهی نهاوند بر میگردند
دکتر چُرتِ نوازشاَش را
با لرزشِ لبانِ تو مُشّوش نمیکند
دو نقطهی ستاره یعنی
بوسهیِ پیامک زده، فَلَک زده اگر نداند چه؟
و تو اینجا مردی را ندیدی
که منتظر مانده باشد تا حمایتت می کنیم؟
اَسِتُن به قدر کافی و…
پنبه مهیاست
سوهانِ “شعبه ندارد”
سنگ پای رُم