میله – منحنی

Posted on
میله‌یی‌‌ در قلبت هست
که سالهاست
پرچمی از آن بالا نرفته…
زنگ می‌زنددر گوشت…
و ضرباهنگِ آهنی منتهی‌ به سلامی‌ سر‌سنگین،
نظامی
بُهت در یونیفرمت،
رنج در ابتدای قرقره
گیر کرده است و
زنجیر بالا نمی‌رود
انگار به منحنی ابروانت خون نمی‌رسد
سپید

و جای خطِ اخم
بی‌حسی یک دو خنده فرود آمده.

در اهتزاز یخ بسته‌ای
تا نیمه

صبحگاه

——–

– ۲:۵۱ دقیقه صبح – ۲۶ اکتبر ۲۰۱۲

میلفورد – اوهایو