دومین شب ما بود
بیدغدغه
از “ماندن یک شبه” گذشتیم و اهلی شدیم
تو در ارتفاعی اوج
و خسخسهای پنکه در ارتفاعی پست
گلهای ملافه باقی بود تا تلاقی مهره چندم به سمت چپ
پانزده درجه…
نفس به شماره افتاده
شماره اشتباه افتاده
خط روی خط
لب روی ذهنیت لب دیگر
که میگزی اش ناخودآگاه، گاه
و پاره میکنی کاغذی تا نخورده را
سخت است
زبان در کام نمی چرخد
لباس در تَشت و
و ساقهی سوزان که در دور ما کُند
لقد میکنی و گلهای مقاوم آب میروند
بی هیچ صحبتی
میان ما
ناپدید:
«چراغ های رابطه خاموشند»
7:12 صبح – مرداد هزار و سیصد و نود – تهران