تمام روز در تخت نبودهای…
تمام روز بر تخت ماندهام
شیارهای راه راه تشک
روی ساعد دست-ات
نشسته
که ستون کرده ای
زیر سرت…
زیر سرت داشتم…
پهلوگرمیام بودی
پشتم که باد میخورد…
گرمی عادت عقب افتاده …
به سردی ابزورد کلیهی آزروها
دَر
—–
Fran’s کافه ی Birgadeiro ایستگاه سائو پاولو