Tar – تار

Posted on

در هم تار تنیده‌ایم
وابستگی به حرف پیش پا
افتاده‌ای می‌مانند که واو اش
چسبیده به الف قامت دوست
و آنچه می‌ماند نسبت من با توست…

بی‌مناسب مبارک شده‌ایم
بی هیچ اکسیژنی تازه
فصلِ تارِ به یادماندنی…

سرد مریض به گرم جرقه‌های نگاهت در
دود محو هواکش ملزوم  زلال ذهنت
و شیر کاکائوی سرِ پا با کیک
نمایشِ دیالوگ و انشا
قدمان می‌رسد به آینه حالا
با سه سانت پاشنه‌‏ی چکمه‌هات
و چک چک میل من بر سِروِر آرزو

منتهیِ لایتناهی
صبر پیشه یِ جدیدمان
و امّای آرام و «ما»ی نو….