برو برگرد B

Posted on

وسط نشسته‌ام
تو دستگیره‌ام
به تو متکی اما نه
جا‌خالی داده بودی بین ما
تکانه‌ها
ریخته‌گری می‌شدند
به قالب تو
در می آمدم …

صدمه
پره‌های تیغ آخته‌ش
از پهلو‌هات
بیرون
برف‌پاکن‌ها
صیقلی با سمباده‌ی
زبرم

لابلای انگشتان خونی‌ام
دنده‌های بیرونی‌ام
بی چند و چونی
روی نقاله می‌برند
کنستانتره‌ی پر‌نا‌خالصی
خاکستری

پیراهنی نانو‌تک
که هیچ منفذی نداشت
روحت را بشود دید زد از لاش
کاش
بالشی مه سیما … نی ام

می‌نواختی ترکه را
رو رو بالشی ِ گلدوزی کار دست
جای‌خط‌ها
حک‌شده
بنا گوش تا چانه
ضامن دار و بی‌برگشتی

ریسمان‌آویز
اشکسار کم و بیش
در کوله پشتی‌ات
می‌روی

—————–

هفت ونیم صبح – تهران – نمی دانم چندم آبان هنوز اما هفده نوامبر دوازده