Skip to content

Tar – تار

    در هم تار تنیده‌ایم وابستگی به حرف پیش پا افتاده‌ای می‌مانند که واو اش چسبیده به الف قامت دوست و آنچه می‌ماند نسبت من با… Read More »Tar – تار

    قلق‌گیری دو

      تفنگ پُرِ من و دلِ خالیِ تو در کارخانه شَهدِ بِلا‌تکلیفی با شربتِ شهادت مخلوط، تا کار به جا های باریک… چهار پنج سانت خطا… Read More »قلق‌گیری دو

      بتن مُسلح

        نیمه محو نیمه مرده شیرجه در بتونِ نیمه خیس با خس‌خسِ زبرِ خفگی، در گلوت در برابرت جان به جان آفرین تسلیم نکرده‌ام… تندیسِ ارگانیگ… Read More »بتن مُسلح

        قیر و گونی

          قرقره‌یِ زنگ زده به ریسمان سپید و سطل سطل که قیر داغ می‌کنند در حیاط همسایه دود نامحدود مِشکی و غلیظ که محوِ آبیِ آسمانِ… Read More »قیر و گونی

          آلیاژِ بُهت

            مرعوبِ گُستردگیِ سطحِ روغنِ چربِ رنگی که برای بَزَک می شناسی‌اش لج درآرترین بُرجِ عاجی که نِشَسته‌ای سیب نَشُسته‌ای را گاز نیتروژن می‌زنی، جوش می‌خوری… Read More »آلیاژِ بُهت

            تا حدی تُنُک

              سنجابِ ساکن قفسه‌یِ سینه فندق‌های خوشرنگ نگهدار! که بهم که می‌خورد خوشتر صدایی می‌دهم، کوبه‌ای، برنجی‌نای اَنبارکِ بُغض، با چکاندن ماشه با تو بازی نمی‌کند… Read More »تا حدی تُنُک